آقای آبه شینزو نخست وزیر ژاپن خطاب به مقام معظم رهبری گفت:
من قصد دارم پیام رئیسجمهور آمریکا را به جنابعالی برسانم.
رهبر انقلاب اسلامی خطاب به نخست وزیر ژاپن گفتند:
ما در حسن نیت و جدی بودن شما تردیدی نداریم اما در خصوص آنچه از رئیسجمهور آمریکا نقل کردید، من شخص ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامی نمیدانم و هیچ پاسخی هم به او ندارم و نخواهم داد.
متأسفانه با وجود اهمیت و آثار و برکاتی که امر به معروف و نهی از منکر دارد، حتی در این زمان که به برکت جمهوری اسلامی این همه امکانات فرهنگی تبلیغی در دسترس است، باز آن گونه که باید به این واجب الهی توجه نمی شود. در بررسی علل این بی مهری، به سه عامل اساسی برمی خوریم که به طور فشرده یادآور می شویم:
1 ترس
عده زیادی به دلیل ترس از به خطر افتادن جان و مال و پست و مقام خود، شانه از زیر بار این مسؤلیت خالی می کنند و از ترس این که مبادا حقوق و مزایا و میز ریاست را از دست بدهند، در برابر بی عدالتی ه، هرزگی ه، و فسادهایی که در اجتماع و یا در ادارات و مؤسسات دیده می شود، اعتراضی نمی کنند و از امر به معروف و نهی از منکر دوری می نمایند. امام حسین(ع) در تفسیر آیه 81 از سوره مائده، در باره گروهی از بنی اسرائیل که گرفتار عذاب شدند، می فرماید: (آنان با این که فساد و زشتی های ستمگران را می دیدند، اما به دلیل [ ترس از پست و مقام و ثروت ] و آنچه برخوردار می شدند، آنان را نهی نمی کردند. )47
این قبیل خصلت های ناپسند، ناشی از ضعف ایمان به خداست، چرا که انسان های مؤمن به جز خد، از کسی نمی ترسند و اندوهگین نمی شوند. آنان بر اساس پیام های خداوند که فرمود: (به هر کس هر آنچه را بخواهد می بخشد)48 و (به هر کس بخواهد سودی رساند، کسی را یارای باز داشتن آن نیست)، 49 همه چیز را به دست خدا می دانند و معتقدند همان طور که امام علی(ع) فرمود: (امر به معروف و نهی از منکر، نه مرگی را نزدیک می کند و نه رزق و روزی انسانی را کاهش می دهد. )50
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای
نبرد رگی تا نخواهد خدای
در سفر لبنان، در بعلبک به منزل پیرمردی شیعه رفتیم که خانواده اش پنج شهید داده بود. هنگام خداحافظی، پیرمرد دستی کشید روی پوتین صیاد و خاک آن را به صورتش مالید. صیاد خیلی منقلب شد و گفت: «چرا این کار را با من می کنید؟» و دست پیرمرد را گرفت و با اصرار، آن را بوسید. آنگاه به او گفت: «نه می توانم و نه لایق هستم که بیایم دست و پای امام را ببوسم. می خواهم وقتی رفتید ایران، به امام بگویید که اگر لایق نبودم و نتوانستم بیایم، ولی پای سربازت را بوسیدم.»
صیاد بار دیگر دست ایشان را بوسید و برگشتیم به محل استقرار. من و صیاد هم اتاق بودیم. من اجازه گرفتم و خوابیدم. دیدم ایشان رفت سرنماز خواندن. حدود یک بعد از نیمه شب بود. چرتی زدم و بیدار شدم، دیدم در سجده است و به شدت گریه می کند. وقتی گریه اش تمام شد، رفتم رو به رویش، پشت به قبله نشستم و گفتم: «جناب سرهنگ! باید برای من بگویی چرا نماز شب را شروع نکرده، این قدر گریه می کردی؟» گفت: «آقا دست از سر ما بردار.» آن قدر اصرار کردم تا اشکش جاری شد و گفت: «دیدی پیرمرد با من چه کرد؟ من تاکنون فکر می کردم که در مملکت خودم، مدیون مردم خودمان و انقلاب اسلامی هستم، بلکه هر جایی در این دنیا مظلوم و شیعه و مسلمانی هست، به او مدیون هستم.
هر جا کسی علیه ظلم می جنگد، من باید حضور پیدا کنم، من به او مدیونم. هر مظلومی که دارد می جنگد، من به او مدیونم. گریه من استغفار به درگاه حضرت حق بود. گریه ام از این است که من در کشور خودم، طوری که مقبول ذات خداوند باشد، قادر به انجام تکالیفم نیستم. چگونه می توانم در جاهای دیگر انجام وظیفه کنم. من که قادر نیستم هر جایی که جنگی هست، حضور پیدا کنم و هر جایی که مظلومی هست، دینم را به او ادا کنم، چاره ای غیر از استغفار به درگاه خدا ندارم. کار من امشب استغفار بود که خدایا مرا ببخش. من از انجام وظیفه ام در جمهوری اسلامی عاجزم، چگونه می توانم در جاهای دیگر دینم را ادا کنم؟»