ما از مردم خواهش میکنیم که درخت را پاس بدارند و فضای سبز را اهمّیّت بدهند. «هر ایرانی یک درخت» که گفته میشود و در زبانها هست، شعار خوبی است؛ سعی کنند در این ایّام - که ایّام درختکاری و فصل درختکاری است - هرچه میتوانند [کاشت درخت را] افزایش بدهند. و جلو دست تطاولی که دراز میشود گاهی به فضاهای سبز را، هم مردم و هم مسئولان بالخصوص بگیرند و نگذارند؛ چه جنگلهای ما، چه مراتع ما و چه فضاهای سبز شهری و آنچه که حولوحوش شهر هست؛ والّا اگر چنانچه شماها با قوّت و قدرت برخورد نکنید، این دامنههای البرز که در تهران ملاحظه میکنید، تا آن بالابالاهای آن آهن و سیمان خواهد شد؛ یعنی همینطور کسانی سوءاستفاده میکنند. حالا اینکه شما میگویید که نشستید و روی این مسئله برنامهریزی کردید، این خیلی خوب است؛ منتها باید در عمل بهطور محسوس این مشاهده بشود و انسان بداند که واقعاً یک کار اساسی دارد انجام میگیرد؛۱۳۹۲/۱۲/۱۴
قاسم مجروح شده بود. برای درمان او را به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه سینهاش تا روی مثانهاش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت. ۴۶-۴۵ روز کسی نمیدانست قاسم سلیمانی زنده است یا شهید شده. در آن زمان هم فرمانده گردان بود که مجروح شد.
بالاخره شهید موحدی کرمانی پسر همین آقای موحدی کرمانی قاسم را در مشهد پیدا کرد و گفت طبقه سوم یک بیمارستان در مشهد است. پزشک حاج قاسم از منافقین بود و میخواست حاج قاسم را بکشد، به همین دلیل شکم قاسم را باز گذاشته بود که منجر به عفونت شده بود.
یک پرستار باشرف کرمانی به خاطر حس کرمانی و ناسیونالیستیاش قاسم را شب دزدیده بود، جایش را با دو مریض دیگر در یک طبقه دیگر عوض کرد و به دکتر گفته بود قاسم را از اینجا بردند.
قاسم باز یک دوره دیگر از ناحیه دست مجروح شد تا میگفتند برو دکتر میترسید، تا میگفتند برو بیمارستان در میرفت. فضای ما در جنگ این بود. من از هویت ملی و اعتماد به نفسی صحبت میکنم که جنگ با خودش آورد و این ملت را آبدیده کرد.