به گزارش بولتن به نقل از ایرنا، صبح روز جمعه، در پی برخورد صاعقه و بارش شدید باران، ساعت بزرگ شهر مکه از کار افتاد.
برخی از کاربران شبکه اجتماعی توییتر نیز تصاویری از برخورد این صاعقه و همچنین متوقف شدن عملکرد آن بعد از این واقعه منتشر کرده اند.
ساعت مکه که مرتفع ترین ساعت جهان است، در ارتفاع 601 متری بالای مجموعه برج های این شهر ساخته شده تا از هر سو قابل رویت باشد و صدای آن شنیده شود.
بلقیس، نمونه قرآنی زنانی است که با تدبیر هوشمندانه و ژرف اندیشی، پیروی از آیین حق را انتخاب می کنند و زمینه هدایت و سعادت ملتی را فراهم می سازند.
وی ملکه سرزمین سبأ (یمن) بود و بر قومی مشرک و خورشید پرست حکمرانی می کرد؛ که با تهدید پادشاه بنی اسرائیل، حضرت سلیمان علیه السلام ، رو به رو شد و حکومت و مملکت خویش را در خطر دید. از این رو، با اشراف و بزرگان دربار خویش به مشورت نشست و از آنان نظرخواهی نمود.
«قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُری ما ذا تَأْمُرینَ»؛ «[اشراف] گفتند: ما دارای نیروی کافی و قدرت جنگی فراوان هستیم، ولی تصمیم نهایی با توست، بنگر که چه دستوری می دهی.»
با این وجود، بلقیس جنگ را به صلاح ندید و بسیار حسابگرانه عمل کرد و گفت: «إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ»؛ «هدیه گرانبهایی برای آنان می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می آورند.»
برخورد زاهدانه حضرت سلیمان علیه السلام با فرستادگان بلقیس و تهدید دوباره به لشکرکشی و جنگ در صورت عدم تسلیم آنها در برابر حق، فطرت سلیم بلقیس را از خواب غفلت بیدار نمود و وی رنج سفر را بر خود هموار ساخت و به دیدار سلیمان علیه السلام شتافت و هر چند در بارگاه آن حضرت، معجزه ظهور تخت سلطنتش را (که پیش از آن در سرزمین سبأ بود) به عیان دید، اما نشان داد که نیاز به دیدن چنین معجزاتی ندارد و از روی آگاهی و شناخت، تسلیم آیین حق شده است و لذا بیان نمود: «أُوتینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنّا مُسْلِمینَ»؛ «ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم.» و همچنین در پیشگاه الهی عرضه داشت: «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین»؛ «پروردگارا! من به خود ستم کردم و [اینک] به همراه سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است، اسلام آوردم.» و بدین ترتیب، بلقیس با حسن تدبیر و رفتار هوشمندانه توانست ضمن نجات مملکتش از خطر جنگ و خونریزی، با زندگی تاریک و آمیخته به شرک گذشته خود وداع گوید و حیاتش را مملوّ از نور ایمان و یقین سازد و در پرتو هدایتگری حضرت سلیمان علیه السلام در طریق حق به سوی سعادت و بهروزی گام بردارد.برگرفته از سایت حوزه نت
سید دل پرخونی داشت، همراهانش با صدای «یارب»های او در نیمهشب
آشنا بودند. پاسی از شب كه میگذشت، در انتظار صدای نالههای آوینی چشمانشان را باز میكردند مرتضی مرثیهسرا بود، دلی عاشورایی داشت قصه وصال، روح بیتابش را عاشق میساخت. یكبار در دوكوهه به او گفتم: شهید داوود یكبار در زمین خیس پادگان به زمین افتاد و گریه كرد وقتی علت گریهاش را پرسیدم، پاسخ داد:«یاد عباس (ع) افتادم كه هنگام به زمین افتادن دست نداشت، حتماً خیلی سخت به زمین افتاده است. با شنیدن این سخن گریه مجال صحبت را از مرتضی گرفت، همانجا در پادگان نشست، ساعتها به یاد غربت عباسبنعلی (ع) و داوود گریست. گوئی پردههای غیب را از چشمانش گرفته بودند، داوود را در زمین صبحگاه میدید. لب به سخن گشود، داوود باید میرفت. برخاست، پا برجای گامهای داوود نهاد. مرتضی مردی آسمانی بود كه پای بر خاك داشت.
منبع : كتاب هسفر خورشید.
راوی : برادر رضا برجی
امام صادق (علیه السلام) در کرامت و فضیلت این ماه میفرماید:
آن گاه که قیامت بر پا شود منادی الهی فریاد میزند أین الرجبیون؟
کجایند آنان که ماه رجب را گرامی داشتند و از آن بهرهها بردند
از آن انبوه جمعیت، گروهی برخیزند که نور جمالشان محشر را روشن کند
بر سر آنان تاجهای شاهی که مرصع به در و یاقوت است قرار دارد
و در طرف راست هر نفر از آنان هزار فرشته و در سمت چپ نیز
هزار فرشته به او کرامت و تعظیم الهی را تبریک گویند؛
از جانب الهی ندا آید:
بندگانم و کنیزانم به عزت و جلالم سوگند، شما را جایگاه و مقام گرامی
و عطایای فراوان دهم و شما را در جایی جای دهم که از زیر آن نهرها
جاری است و شما در آن جاوید خواهید بود
زیرا شما داوطلبانه برای من در ماهی که من بزرگش داشتم روزه گرفتید
پس خطاب به فرشتگان فرماید:
فرشتگان من بندگان و کنیزان من را به بهشت داخل کنید
در اینجا امام فرمودند این پاداش برای کسانی است
که یک روز از اول یا وسط یا آخر ماه رجب را روزه بدارند.
نقش همسر افراد در اعتلای زندگی مشترک آنها به تناسب میزان درک، تحمّل و گذشت هر یک متغیر است. آنچه که در زندگی شخصیتی چون علامه طباطبایی(ره) کمتر بدان پرداخته شده و میزان ضرورت آن شاید کمتر از جنبههای دیگر نباشد، توجهی است که خداوند متعال از طریق همسر ایشان به وی نموده است.
آنچه مسلم است این که همسر علامه از خانوادهای روحانی و مذهبی بوده، ولی این به تنهایی برای تحمل آن همه شداید کافی نبوده، بلکه باید گفت: زمینههای روحی و معنوی بسیاری در او نمودار بوده که شخصیتی چون علامه طباطبایی(ره) هماره خود را مدیون او دانسته و ثناگو و قدردان او بوده است. فرزند علامه در این رابطه میفرماید:
«پدرم… صاحب اختیار خانه و امور آن را مادرم میدانستند. مادرم به کارهای درس ما و رفت و آمدهایمان رسیدگی میکرد و همه مسائل را کنترل میکرد و به قدری با هدایت عمل میکرد که پدرم با فراغت خاطر تمام به امور علمی خود میپرداختند.»
از سوی دیگر، روابط فیمابین علامه و همسرش از نوع روابط عادی میان سایرین نبوده است، بلکه میتوان اذعان داشت که هر دو در یکدیگر ذوب شده بودند و ایمانی که همسر علامه به وی داشت ستودنی است. فرزند ارشد ایشان به نکته جالبی اشاره نمودند که هم بیانگر قدرت روحی علامه(ره) و هم بیانگر ایمان همسر وی به او بوده است:
«وقتی در محله یخچال قاضی قم زندگی میکردیم مادرم به من گفت: پس از فوت من، خانم فلانی را برای پدرتان خواستگاری کنید - آن خانم زنی معقول بود که با مادر من دوست بود و بچه و شوهر هم نداشت - من گفتم: مادر این حرفها چیست که میزنید؟ مادرم گفت: همین که من میگویم!
گفتم: شما از کجا میدانید که عمر چه کسی چه قدر است؟
او گفت: پسرجان، عمر من کمتر از پدرت است!
گفتم: آخر شما از کجا این چنین حرفی را میزنید؟
مادرم گفت: خودش (علامه) به من گفته است که من قبل از او خواهم رفت.
حال شما بررسی کنید چه کسی جرأت میکند به کسی بگوید که عمر شما کمتر از من است. این شوخی نیست، همینطور هم شد و والده ما در سال ۱۳۴۴ فوت کرد، الا این که آن خانم قبل از فوت مادر ما ازدواج کرد.»
مرحوم علامه طباطبایی(ره) بارها از همسر خود به عنوان زنی صبور و شکیبا یاد کرده است و خود نیز در قدردانی از محبتهایی که همسرش به وی نموده بود کوتاهی نمیکرد و در این خصوص از رفتار خوب خود ذکری به میان نمیآورد و همه خوبیها را به همسرش نسبت میداد.
فرزند علامه طباطبایی میگوید: رفتارشان با مادرم بسیار احترامآمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار میکردند گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم مهربان و فداکار و باگذشت بودند که ما گمان میکردیم اینها هرگز با هم اختلافی ندارند آنها واقعاً مانند دو دوست با هم بودند.»
وقتی همسر مرحوم علامه در سال ۱۳۴۴ بیمار میشوند، علامه هرگز اجازه نمیدهند تا همسرشان برای انجام کاری از بستر بلند شوند.
«مادر من حدود ۲۷ روز پیش از فوت در بستر بیماری بود و در این مدت پدرم از کنار بستر ایشان لحظهای بلند نشدند. تمام کارهایشان را تعطیل کردند و به مراقبت از او پرداختند.»
پس از فوت همسر نیز علت آن همه تأثر قلبی را چنین بیان میفرمایند:
«مرگ حق است. همه باید بمیریم. من برای مرگ همسرم گریه نمیکنم. گریه من برای صفا و کدبانوگری و محبتهای خانم است. ما زندگی پرفراز و نشیبی داشتهایم. در نجف اشرف با سختیهایی مواجه میشدیم. من از حوائج زندگی و چگونگی اداره آن بیاطلاع بودم. اداره زندگی به عهده خانم بود. در طول مدت زندگی ما هیچگاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمیکرد، یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود. در تمام دوران زندگی ما هیچگاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی؟ یا چرا ترک کردی؟»
« -علامه- تا سه چهار سال پس از فوت همسر خویش هر روز سر قبر او میرفتند و بعد از آن هم که فرصت کمتری داشتند، به طور مرتب، دو روز در هفته، یعنی دوشنبهها و پنجشنبهها بر سر مزارش حاضر میشدند و ممکن نبود این برنامه را ترک کنند و همواره میگفتند: «بنده خدا بایستی حقشناس باشد. اگر آدمی حق مردم را نتواند ادا کند حق خدا را هم نمیتواند ادا کند.
یکی از شاگردان برجسته علامه میگوید: وقتی که همسرش فوت شد پولی به من داد تا به کسی بدهم که تا یک سال هر شب جمعه برای آن مرحومه در حرم، زیارت حضرت معصومه (س) را بخواند.
سایت تبیان
از قول عراقی:
حریفی که از وی نیازرد کس
بسی آزمودم، کتاب است و بس
رساند سخن را به خـوبی به بن
به بسمالله آغاز سازد سخن
نگیرد به کس سبقت ازهیچ باب
از او تا نپرسی نگوید جواب
توان خـواند در لـوح پیشانیش
خـط سرنوشت سخـندانیش
زطورش به خلوتگه انجمن
همه خاموشی، با تو گوید سخن
کند مستمع، گر قبول ِکتاب
توان گفت در وصف او صدکتاب
اين بانوى بزرگوار نزد مسلمانان جايگاهى ويژه دارد، و بسيارى از انان معتقدند او را نزد خداوند منزلتى والاست و اگر دردمندى او را به درگاه حضرت بارى تعالى شفيع و واسطه قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختيها و درماندگيها، اين مادر فداكار را شفيع خود قرار مى دهند. البته بسيار هم طبيعى است كه ام البنين سلام الله عليها نزد پروردگار مقرب باشد زيرا وى فرزندان پاره هاى جگر خود را خالصانه در راه خدا و استوارى دين حق تقديم داشته است . محبت بى شائبه ام البنين سلام الله عليها در حق فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و فداكاريهاى فرزندان او در راه سيد الشهداء عليه السلام ، در تاريخ بى پاسخ نماند. اهل بيت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان كوشيدند و از قدردانى نسبت به آنان چيزى فرو گذار نكردند.
شهيد كه از فقهاى قله پوى شيعه است ، مى گويد: ام البنين سلام الله عليها از زنان با فضيلت و عارف به حق اهل بيت عليه السلام بود. وى محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان كرده بود. آنان نيز براى او جايگاهى والا و موقعيتى ارزنده قائل بودند. زينب كبرى سلام الله عليها پس از رسيدن به مدينه به محضرش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسليت گفت . چنانكه در اعياد نيز، براى اداى احترام ، به محضرش مشرف مى شد.
رفتن نواده رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله ، شريك نهضت حسينى و قلب طپنده قيام امام حسين عليه السلام يعنى زينب كبرى عليها السلام ، نزد ام البنين سلام الله عليها و تسليت گفتن شهادت فرزندان برومندش ، نشان دهنده منزلت والاى ام البنين سلام الله عليها نزد اهل بيت عليه السلام است .
برگرفته از سایت شهید آوینی