استاد محمدتقی فیاضبخش در دفتر سوم از مجموعه ادب حضور، درباره «اسرار ماه مبارک رمضان و مراقبات و مناسک آن همراه با آداب انس با قرآن کریم» سخن میگوید. «وقتی شب اول ماه رمضان میشود، پروردگار مَلَک رضوان را که خازن بهشت است خطاب قرار میدهد. پس او می گوید: بلی، گوش به فرمانم. پس خداوند به او میفرماید: بهشت مرا بیارای و آن را برای روزهداران از امّت محمد (ص) زینت کن (یعنی اعمال و طاعات را برای بندگان من بیارای) و درهای آن را بر روی ایشان مبند، تا وقتی که ماه مبارک رمضانشان سپری گردد (یعنی توفیق اعمال صالح را در این ماه از آنها سلب مکن). سپس مالک، خازن جهنم را خطاب میکند و او عرض می کند: بلی، گوش به فرمانم. پس میفرماید: درهای جهنم را بر روزهداران امّت محمد (ص) قفل کن و آن را مگشا تا وقتی که ماه مبارک رمضانشان سپری شود (یعنی زمینهٔ گناه را برای آنها فراهم نیاور). سپس پروردگار به جبرائیل خطاب میکند و او نیز میگوید: بلی، گوش به فرمانم. و خداوند میفرماید: بر زمین فرود آی و پیروان شیطان را از امّت محمد (ص) در بند کش که روزه و ایمان بندگان مرا فاسد و تباه نسازند.» این روایت نشان میدهد که گرچه عامل اصلی انحراف یا هدایت انسان خود اوست و آیات قرآن هم بر آن تأکید دارد، ولی شیاطین جنّی و انسی در دنیا، بیماریهای روحی مردم را تشدید میکنند؛ چنانکه در سورهٔ ناس میفرماید: «(خداوندا به تو پناه میبرم) از شر آن وسوسهگر نهانی؛ آن که در دلهای مردم وسوسه میافکند.» در ماه مبارک رمضان، این شیاطین در غل و زنجیر میشوند. پس ماه رمضان به خودی خود نیز دافع حجب و کدورتهاست.»
موضوع: "معرفی کتاب"
مجموعه حاضر با نام هزار و یک کلمه به خامه حکیم الهی ، آیت الله حسن زاده آملی است که در آن نکته های فراوانی در زمینه های گوناگون اخلاق و عرفان ، کلام و فلسفه ، تفسیر و حدیث ، هیئت و نجوم و دیگر دانش ها آمده است.
قلم شیوا و بیان رسا و گاه خاطره گونه به جذابیت این اثر افزوده است.
با من تماس بگیرید این کتاب به شما آرامش میدهد.
وقتی در زندگی خود با مشکلی روبرو میشوی به در خانه او میروی و دست به دعا بر میداری و صدایش میزنی.
و منتظر میشوی تا او جواب دعای تو را بدهد.
ولی بعضی وقتها جوابی نمیشنوی، برای همین با خود فکر میکنی که نکند او دعای مرا نشنیده باشد و آنگاه میگویی: خدایا گوشی را بردار!
اما او که از همه شنواتر است و همیشه منتظر تماس ما میباشد پس مشکل در کجاست؟
نکند ما از راه و رسم دعا کردن، بی خبر ماندهایم؟
او وعده داده است دعای بندگان خود را مستجاب میکند به شرط آنکه آنان آداب دعا کردن را مراعات کنند.
این کتاب به تو کمک میکند تا بتوانی بهتر و بهتر دعا کنی و زودتر به خواستههایت برسی. همچنین تو را با بیش از پنجاه دعای معتبر، مفید و مختصر آشنا میسازد.
با خواندن این کتاب، اهمیت بیشتری به دعا خواهی داد چرا که دعا میتواند ما را به سعادت و کمال هر چه بیشتر برساند.
نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
فَضائلُ الأشهُر الثّلاثة، شهرُ رَجَب، شهرُ شَعبان، شهرُ رَمَضان (فضیلتهای ماههای سهگانه رجب، شعبان، رمضان) کتابی عربی حاوی روایاتی از رسول خدا(ص) و ائمه معصومین در فضیلت ماه رجب، شعبان و رمضان نوشته شیخ صدوق (م.۳۸۱ق) است. این کتاب شامل سه کتاب به نامهای: «فضائل شهر رجب»، «فضائل شهر شعبان» و «فضائل شهر رمضان» است. شیخ صدوق در این کتاب به مستحبات و اعمال این سه ماه نیز اشاره دارد.
شیخ صدوق، در مواردی از این کتابها به طور مستقل نام برده، ولی این سه کتاب، به دلیل کتابت همراه با هم، به نام «فضائل الأشهر الثلاثة» مشهور شده و به عنوان یک کتاب مطرح گردیده است.این کتاب، مانند دیگر کتابهای شیخ صدوق، پیوسته مورد توجه علما و فقهای شیعه قرار گرفته و از معتبرترین اصول روایی شیعه به شمار میآید. روایات آن نیز در بسیاری از مجموعههای روایی شیعه مانند بحارالانوار و مستدرک الوسائل نقل شده است. این کتاب در شناخت فضیلت دعا، نمازهای مستحبی و اعمال ماه رجب و شعبان و رمضان کتابی قابل توجه است. همچنین این کتاب یکی از منابع کتابهای دعا مانند مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی بهشمار میآید.
کتاب زندانالرشید: خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه (سردار علی اصغر گرجی زاده) نوشتهی محمدمهدی بهداروند، یکی از صادقانهترین آثاری است که در زمینه تاریخ دفاع مقدس نوشته شده و در هفتمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد به عنوان اثر برگزیده در بخش مستندنگاری انتخاب شده است.
داستان همزمان با سقوط قرارگاه سپاه ششم آغاز و با محوریت حوادث زندان الرشید ادامه مییابد و همزمان با روز آزادی سردار گرجیزاده به پایان میرسد.
گرجیزاده راوی این اثر که در واپسین روزهای جنگ تحمیلی در جزایر مجنون به اسارت نیروهای عراقی درآمده بود تا 4 ماه پس از اسیر شدن به دست نیروهای بعثی، هویت خود را از آنان پنهان کرده اما بعد از لو رفتن هویت واقعی او برای نیروهای ارتش بعث، به زندان الرشید که مخوفترین زندان عراق بوده است، منتقل میشود تا باقیمانده دوران اسارت خود را که در حدود 8 سال میشد، در این زندان بگذراند.
سردار علی اصغر گرجیزاده با دقت تمام سعی کرده تا در بیان خاطرات خود صادق باشد و با وجود آنکه در زمان خود یکی از مسئولین رده بالای سپاه محسوب میشده، اما از بیان ترسها و دلنگرانیهای خود در دوران اسارت ابایی نداشته تا آن جا که لحظه به لحظه وحشت خود از شکنجههای دشمن بعثی را با صراحت تمام بیان کرده است. بدون تردید یکی از دلایل جذابیت این اثر همین صراحت راوی در بیان خاطرات خود بدون ترسیم کردن چهرهای قهرمان گونه از خود است.
راوی در بخشهای مختلفی با تشریح شرایط جنگ در ماههای پایانی به ماجرای استفاده گسترده عراق از بمبهای شیمیایی میپردازد. همچنین در خاطرات خود به اسارت دو تن از خبرنگاران صدا و سیمای کرمانشاه که در حال همراهی یک هیئت رسمی از سازمان ملل متحد بودند، اشاره میکند و چگونگی اسیر شدن این دو خبرنگار و انتقال آنها به زندان الرشید را توضیح میدهد.
کتاب زندان الرشید خاطرات همکلاسی دوران ابتدایی و همشهری محمدمهدی بهداروند، علیاصغر گرجیزاده است که در سال 1342 در اندیمشک به دنیا آمده و بعد از خدمات زیادی در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمد و در آخر در سال 1369 به وطن بازگشته است.
در بخشی از کتاب زندانالرشید میخوانیم:
محل زندان ما، یعنی محجر، جایی بود که چند پله از کف زمین پایینتر قرار داشت. شبیه زیرزمینهای بعضی از شهرهای ایران، مثل یزد و دزفول. بدون برقکشی خبری از نور کافی نبود. آدم در محجر احساس خفگی و کورچشمی میکرد. پنجرههای محجر درست نزدیک به سقف و بالای دیوار سلول قرار داشت. آن پنجرههای کوچک وظیفه داشتند نور را از بیرون به داخل انتقال بدهند. اما عراقیها آن پنجرهها را به دلیل مسائل امنیتی پوشانده و کور کرده بودند. آنها میخواستند با این کار صدایی از محجر به بیرون درز نکند. فکر همهچیز را کرده بودند.
درِ محجر همیشه بسته بود. اگر هر روز یک ساعتی در باز بود، اندکی هوا جریان پیدا میکرد. همیشه هوای آلوده و بوی بد توالت و فاضلاب در راهرو اذیتمان میکرد. هر چه نفس میکشیدیم بوی فاضلاب بود. تاریک بودن آن جا هم مزید بر علت شده بود. همین نفس کشیدن ما عامل مریضی و ناخوشی ما بود. هر چه میکروب در هوا بود وارد ششهای ما میشد. آن شرایط هر روز توان ما را میگرفت. هیچیک از مسئولان زندان فکری نمیکردند. به خیالشان زندانیان در هتل پنجستاره زندگی میکنند. گاهی آلودگی هوا و محیط آنقدر زیاد میشد که وقتی بعضی از مسئولان برای بازدید میآمدند به محض باز شدن در سلول دماغشان را میگرفتند و زود میرفتند.
مشکل دیگر محجر این بود که چون سقف آن را از ایرانیتهای فلزی درست کرده بودند در زمستان سرد و در تابستان بسیار گرم بود. حرارت و سرما بهسرعت از ایرانیت عبور میکرد و بر جان ما مینشست.