جمله هایى كوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مى شود كه هم بركت است و مایه پربركتى و هم برنامه زیستى به وخداپسندانه:
حضرت ضمن اینكه بسیار هیبت داشت، براى اینكه حاضرین ازدیدارش هراس نكنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مى كردو لطیفه اى در حد میزان شرعى مى گفت كه هیبتش حاضران را به وحشت نیاندازد و جرات سخن گفتن را از آنان سلب نكند. بویژه اگر مى یافت كه یكى از یارانش ناراحت و غمگین است با او شوخى مى كرد تا غمش را بزداید.
1- آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود كه متن روایت او را«خاضع الطرف » مى نامد یعنى به زمین نگاه مى كرد و سر را كمتربالا مى برد، این چنین با وقار و متین… با ادب و فروتن. چنان در برابر خالقش خاضع و خاشع بود كه بیشتر سرفرود مى آورد و كمترسر را بلند مى كرد چه پیوسته خدا را حاضر و ناظر مى دید و لحظه اى بلكه كمتر از لحظه اى هم از یاد و ذكر خدا غافل نبود.
2- یكى دیگر از نشانه هاى بارز تواضع و خوى نیكویش این بود كه به هر كه مى رسید، پیشقدم در سلام كردن بر او بود، سلام كه خودتحیت اسلامى است و پیامبر آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش ازهمه و پیش از همه به آن عمل مى كرد و قبل از آنكه دیگرى بر اوسلام كند، او خود سلام مى كرد. هرگز پیامبر ملاحظه نمى كرد كه آن فرد بزرگ است یا كوچك، دانشمند است یا بى سواد، ثروتمند است یافقیر. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت كه بر همه افراد بدون ملاحظه هاى اسمى، شغلى، خطى، مسئولیتى، مالى و… سلام مى كرد و او بااینكه بزرگترین از هر نظر بود بر كوچكترین انسانها از هرنظر سلام مى كرد و بیشتربراى اینكه ما را به این سنت حسنه تشویق كند مى فرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یك حسنه.
3- پیامبر هرگز بدون جهت سخن نمى گفت، و اگر سخنى مى گفت بیشترجنبه موعظه و پند داشت، یا مطلبى را مى آموخت و یا به معروف وخیرى امر مى كرد و یا از شر و منكرى مردم را باز مى داشت، تمام سخنانش سودمند و یك كلمه، نه بلكه یك حرف، پوچ و بى ارزش نبود،زیرا خوب مى دانست كه: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید»وانگهى پیامبر اسوه است و الگو و اوست انسان كامل. پیامبر كسى است كه نخستین آفریده پروردگار، نور مباركش است: «اول ما خلق الله نورى » پس، از این نور كامل چیزى تراوش نمى كند جز نور، وهرچه مى گوید گفته خدا است «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى » .
4- و پیامبر هرگز از ذكر خدا غافل نمى شد. در روایت است: «ولایجلس و لایقوم الا على ذكر» او نمى نشست و برنمى خاست جز با ذكرو یاد خدا.
پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذكر خدا بود چه برزبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذكر خدا را كفاره مجلس مى دانست و اعلام مى داشت كه اگر در مجلسى یاد خدا نباشد یا ذكرى از اهل بیت كه آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر ووبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مى خندید از تبسم تجاوزنمى كرد «جل ضحكه التبسم » زیرا قهقهه و خنده با صدا با شئون انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان كامل و چه رسد به اشرف مخلوقات.
5- یكى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود كه هر وقت وارد مجلس مى شد، هر جا كه جاى خالى بود مى نشست، مانند برخی خودخواهان یا نادانان نبود كه دنبال صدر مجلس هستند، و خیال مى كنیم كه باید بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا كه انسان والامى نشیند والا است نه آنكه انسان والا باید در جاى والا نشیند.
عزیزانم! قطعا این از تواضع است كه انسان در جایى كه خالى است بنشیند و هرگز منتظر نباشد كه دیگران در برابرش قد علم كنند و برخیزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. این حالت بدون تردید برخاسته از هواى نفس است و تكبر كه باید زدوده شودو گاهى بلكه بیشتر به خاطر عقده هاى درونى و محرومیت هاى دیرینه است كه شخص مى خواهد از این راه خودى را نشان دهد!!
6- پیامبر آرام و آهسته سخن مى گفت و هیچ گاه فریاد نمى زد وصدا را بلند نمى كرد. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى برخوردار بود كه عین ادب و تواضع است و كسى در مجلس پیامبربلند سخن نمى گفت «و اغضض من صوتك » و دستور هم همین بود كه كسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نكند «لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى » و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى گفت لذامجلسش بسیار آرام و باوقار بود كه حتى صداى به هم زدن بال پرنده به گوش مى رسید.
7- «لایقطع على احد كلامه » هرگز سخن كسى را قطع نمى كرد و تاشخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مى داد و پس از تمام شدن سخنش آرام پاسخش را مى گفت. و چنان اصحابش را تربیت كرده بود كه هرگاه لب مباركش به سخن وا مى شد، تمام حاضران ساكت مى شده و سراپا گوش مى شدند «كان على رووسهم الطیر» و هرگاه سخن حضرت تمام مى شد بدون آنكه سخنانشان با هم تزاحم كند، با هریك به نوبت حرف مى زد.
8- نكته دیگرى كه بسیار جالب و ارزنده است و باید مدنظر قرارگیرد این است كه حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یكسان نگاه مى كرد «و كان یساوى فى النظر والاستماع للناس » و بایدسخنگویان محترم این مطلب را دقت كنند كه یكسان و مساوى درحال حرف زدن به این طرف و آن طرف نگاه كنند زیرا این نكته ظریف اخلاقى است كه در نگریستن به افراد(هنگام صحبت كردن)انسان فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یك دید بنگرد كه امیدواریم در موارد دیگر نیز این تساوى و یكسان نگرى حفظشود.راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین، هر كه بخواهد بیشتر به پیامبر نزدیك گردد، باید رفتار و اخلاقش را باآن حضرت نزدیكتر كند.
9- «و كان یجالس الفقراء و یواكل المساكین » او نه تنها بامالداران و دارایان مجالست مى كرد بلكه با فقرا و مستمندان نیزهمنشین بود. بلكه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مى بردو اگر با ثروتمندان مى نشست به خاطر هدایت كردن آنان بود نه چیزدیگر.
10- هرگاه پیامبر مى خواست به مجلس وارد شود و با مردم برخورد كند، خود را طبق موازین اسلامى آرایش مى داد یعنى درآینه مى نگریست و موهاى خود را شانه مى زد و چنین در روایت آمده است «و كان ینظر فى المرآه و یتمشط » و نه تنها حضرت لباس تمیز و مرتب مى پوشید و محاسن مبارك را شانه مى زد بلكه پیوسته بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مى شد.
بگذریم كه خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مى كرد،كه همواره از عطر نیز استفاده مى نمود. راوى مى گوید: قبل ازآنكه حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مى شدیم زیرا بوى عطرش از مسافتى به مشاممان مى خورد و متوجه ورود حضرت مى شدیم. خودحضرت نیز مى فرماید: «ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه ان یتهیا لهم و یتجمل » خداوند دوست دارد كه بنده اش هرگاه مى خواهد با برادرانش ملاقات كند، خود را آماده كند و براى آنهاآرایش نماید.
اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخى ساده لوحان كه باموهاى ژولیده و لباس نامرتب مى آیند و خیال مى كنند این از زهداست. نه! این از زهد اسلامى كاملا به دور است. زهد این است كه به دنیا و ملذاتش دل نبندیم نه اینكه صوفى منشانه زندگى كنیم وژولیده سیما در میان مردم حاضر شویم!
11- پیامبر اگر سواره بود هرگز نمى پذیرفت كه شخصى همراه وهمگام او پیاده راه رود. از او مى خواست كه بر مركبش در كنارش سوار شود و اگر قبول نمى كرد یا امكان نداشت، به او مى فرمود:
از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم. این چه عظمت و بزرگوارى است انسان ها را سرگردان مى كندو به حیرت وامى دارد.
پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذكر خدا بود چه برزبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذكر خدا را كفاره مجلس مى دانست و اعلام مى داشت كه اگر در مجلسى یاد خدا نباشد یا ذكرى از اهل بیت كه آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر ووبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مى خندید از تبسم تجاوزنمى كرد «جل ضحكه التبسم »
12- اگر سه روز مى گذشت و دوستش یا برادر دینى اش را نمى دید ازاو سؤال مى كرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مى كردواگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مى نمود و به زیارتش مى رفت واگر بیمار بود به عیادتش مى شتافت.
13- پیامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقدیرمى كرد كه هرگاه كسى بر او وارد مى شد، حضرت متكا و مسند خود رابه او مى داد و اگر نمى پذیرفت آنقدر اصرار مى كرد تا قبول كند.
14- حضرت ضمن اینكه بسیار هیبت داشت، براى اینكه حاضرین ازدیدارش هراس نكنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مى كردو لطیفه اى در حد میزان شرعى مى گفت كه هیبتش حاضران را به وحشت نیاندازد و جرات سخن گفتن را از آنان سلب نكند. بویژه اگر مى یافت كه یكى از یارانش ناراحت و غمگین است با او شوخى مى كرد تا غمش را بزداید.
و اصلا پیامبر آن گونه با افراد سخن مى گفت كه مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت آمده است: «و كان یخاطب جلساءه بما یناسب » و به اندازه عقل ودركشان با آنان سخن مى گفت و مى فرمود: «ما پیامبران ماموریت داریم كه با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم » .
15- مى فرمود: «اكرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذاتراووا و المصافحه اذا تلاقوا» برترین اخلاق پیامبران ورادمردان خوشروئى است هنگامى كه به هم مى رسند و مصافحه و دست دادن به یكدیگر است هنگامى كه با هم ملاقات مى كنند و لذا هر وقت پیامبر مسلمانى را مى دید فورا با او مصافحه مى كرد وبه او دست مى داد و بر این امر بسیار تاكید مى نمود. در روایت است كه هرگاه دو مؤمن به هم مى رسند و مصافحه كنند گناهانشان مى ریزدمانند برگ درختان(در فصل خزان).
برگرفته از وب سایت ختم قرآن مجید
صفحات: 1· 2
سلام
رحلت ناجی انسان ز جهالت باشد
مصطفی احمد ما کان کرامت باشد
به شرافت نبود در دو جهان همتایش
به سر و سینه بزن هر چه توانت باشد
اللهم عجل لولیک الفرج