مرا یاد است سطری بی بدیل از شعر خاقانی:
“که سلطانی است درویشی و درویشی است سلطانی”
الا روح صداقت ، معنی ایثار و آگاهی
جهان غرق است در خودبینی و تزویر و نادانی
تویی از عاشقان سر به زیر و سربلند ماه
تویی از اهل بیت عشق ای خورشید پیشانی
دمی که با شهیدان خدایی راز می گویی
تو حتی می توانی قدسیان را هم بگریانی
چه رازی خفته در جان تو ای آیینه ایمان
که روحانیت تو آبرو داده به روحانی
نوشتی دیو نفست را ببر اول به قربانگاه
به روی خاتم انگشترت با خط دیوانی
خلیل خود شکن کم دیدهام چونان تو در میدان
که اسماعیل جان را میکند هر روز قربانی
به بازار قلندرها قلندروار پا بگذار
سرت را صرف کن در کوی صرافان ربانی
برآ از این شب سنگین چو مولانا و شمسالدین
بخوان آی ای مسلمانان مسلمانی مسلمانی
الا پیر خراسانی مریدی این چنین داری
سبق برده ست از رستم مگر این گرد کرمانی
سلام ما به این ظلمت شکن ماه بلند اختر
درود ما به آن خورشید، آن پیر خراسانی
صدای پارسایان از عراق و شام میآید
مگر ایران برون آرد جهان را از پریشانی
یهودایند این از گرگ بدتر این برادرها!
نیفتی در درون چاه کنعان، یوسف ثانی
الا ای قاسم فتح درخشان فتح دیگر کن
که خصلتهای قاسم داری و خوی سلیمانی
در این میدان فراوان مدعی دیدم مگر آخر
نگین قدس را از دست اهریمن تو بستانی
علیرضا قزوه