موضوع: "رسول الله صلی الله علیه وآله"
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
آیت الله جوادی آملی می فرمایند:
وجود مبارک پیامبر گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) به منزلة جان عالم است. یعنی سماوات و أرضین از یک سو، انبیاء و اولیاء از سوی دیگر؛ همة اینها که خلق شدند، زمینه فراهم شد، وجود مبارک پیامبر أعظم آفریده شد. همانطوری که خدای سبحان مجاری ادراکی و تحریکی ما را آفرید، ابزار درک و کار ما را خلق کرد؛ بدن ما را، مغز ما را، قلب ما را، همة این شئون ظاهر و باطن را آفرید، بعد فرمود: ثُمَّ اَنشَأناهُ خَلْقاً آخَر؛ یا فرمود: فَإذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینْ .
یعنی اوّل من ابزار بدنی انسان را فراهم کردم، بعد روح منصوب به خودم را به او اِفاضه کردم. در ساختار انسان اینطور بود که اوّل بدن خلق شد، بعد روح به او تعلّق پیدا کرد. در کلّ جهان هم همین طور است؛ کلّ جهان به منزلة بدن وجود مبارک رسول گرامی اند. کلّ این جهان خلق شد، سماوات و أرضین و همچنین انبیاء و اولیاء؛ بعد وجود مبارک پیامبر را ذات أقدس إله به جهان اعطاء کرد که لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی المُؤمِنینَ إذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً .
آشنائی و عمل به آموزه های رسول اکرم (ص)
ما باید ببینیم عضو فلجیم یا عضو سالم. بالأخره این جهان که یک بدنی دارد و یک جانی، ما چه کاره ایم! ما اگر معاذ الله هیچ ارتباطی با پیامبر نداشته باشیم؛ نه معارف او را درک بکنیم، نه احکام او را بفهمیم و عمل بکنیم؛ معلوم می شود یک عضو فلجیم، یک عضو مرده ایم. خُب عضو فلج و عضو مرده؛ این نه درک می کند سخنان روح را، نه اطاعت می کند دستورهای روح را. یک فلج همین طور است دیگر!
اگر کسی عضوش، دستش فلج بود؛ این نه سرما و گرما را احساس می کند، نه رطوبت و یُبوست را احساس می کند، نه نرمی و درشتی را احساس می کند، نه سائر مَلموسات را درک می کند؛ و فرمان هم نمی برد. یعنی روح اگر فرمان داد، گفت: مثلاً این ظرف را بردار، این دست فلج نمی تواند اطاعت کند. نه می فهمد، نه کار می کند؛ چون فلج است. در حقیقت مرده است! آن اعضائی که سالمند؛ هم می فهمند که روح چه اراده کرده است، هم توان تدبیر را دارند و اطاعت می کنند. چشم می فهمد که روح دستور دیدن داد، این درک را دارد؛ بعد هم می بیند. سامعه می فهمد که روح دستور شنیدن داد، او هم شروع می کند به گوش دادن و استماع؛ و اعضاء و جوارح دیگر هم همین طورند. دست سالم می فهمد که روح دستور داد که این ظرف را باید بردارد، و همچنین بر می دارد. پس عضو مرده نه می فهمد، و نه اِمتثال دارد؛ عضو زنده و سالم هم می فهمد، هم اطاعت می کند. حالا این مربوط به درجات حیات و درجات قدرت اِمتثال است.
ما عضوی از این جهانیم. این پیکر یک روحی دارد به نام وجود مبارک پیامبر گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء). ما باید خودمان را با آن حضرت بسنجیم که چه اندازه احکام و حِکَم او را چه در بود و نبود، چه در باید و نباید؛ چه در حکمت نظری، چه در حکمت عملی؛ چه در جهان بینی، چه در فقه و اخلاق بفهمیم و عمل بکنیم. اگر خدای ناکرده نه فهمیدیم پیامبرمان چی فرمود؛ نه اگر فهمیدم، می توانیم عمل بکنیم، معلوم می شود یک عضو زنده ای از این جامعة جهان موجود نیستیم؛ ما عضو این جهان نیستیم!
روزهایى بس شیرین و به یادماندنى و تاریخ ساز پیامبر را نمى توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص، توصیف و تعریف كرد. او هرگز در این واژه ها نمى گنجد و فراتر از آن است. انسان كاملى كه تمام افلاك و موجودات را خدا به خاطر او آفرید واگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاك لما خلقت الافلاك » والاانسانى كه تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید كه جبرئیل آن ملك مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد وبا صراحت به او عرض كرد: اگر یك مو بالاتر روم به نور تجلى بسوزد پرم.
ولى رسول الله رفت و به جایى رفت كه نه در خرد آیدو نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخیال!
اوست كسى كه خدایش درباره اش فرمود: «و انك لعلى خلق عظیم » پس مابه جاى اینكه حرفى بزنیم كه نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى مى رساند چرا كه جز آفریده اش و برادرش كسى او را نخواهد شناخت «یا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله وانت و ما عرفك الا الله و انا»؛ پس روا است كه لب فرو بندیم وسخن كم گوئیم.
بیائیم در این سخن ربانى كه پیامبر را داراى منشى سترگ واخلاقى عظیم معرفى مى كند بیاندیشیم و از زبان روایت، نمى از این اقیانوس پرفیض برگیریم، شاید برخى عزیزان به كار بندند و ازرسول الله الگوى زندگى بگیرند كه قرآن فرمود: «و لكم فى رسول الله اسوه حسنه » .
صفحات: 1· 2