از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظهای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را میدیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».
بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین وای حبیب قلوب الصالحین. تو را شکر میگویم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بندهٔ فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی. من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحهٔ کاغذ میخواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکردهاند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی میکشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنجهایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را میدانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکردهاند چون دربند نبودهاند یا در گوشههای پاریس، لندن و هامبورگ بودهاند و یا در…
و توای امامم!ای که به اندازهٔ تمام قرنها سختیها و رنجها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظهای این زندگی بر تو همچون نوح، موسی و عیسی و محمد(ص) گذشت. ولی توای امام وای عصارهٔ تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظهای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسانهای حاضر و آینده تاریخ میباشد؟
ای امام! درد تو را، رنج تو را میدانم چه کسانی با جان میخرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازهٔ خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا میکند. بلهای امام! درد تو را جوانان درک میکنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا میکنند.
ای امام تا لحظهای که خون در رگهای ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظهای نمیگذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود. ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیدهام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظهای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را میدیدم هر روز که حملهٔ دشمن بر برادران سخت میشد و فریاد آنها بیسیم را از کار میانداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق میرفتم، گریه را آغاز میکردم و فریاد میزدمای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را. برگرفته از سایت http://www.afkarnews.ir